درنیکا جونموندرنیکا جونمون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

درنیکا:مروارید پاک و درخشان زندگی مامانی و بابایی

عاشقانه سوم

دختر نازم تازگی یک عادت خیلی بامزه پیدا کردی وقتی خسته ای و میخوای بخوابی سرت رو با سرعت به طرفین تکون میدی و دیگه لزومی نداره ما بخوابونیمت یا تکونت بدیم که بخوابی خیلی بامزه است اما هر موقع اومدم فیلم بگیرم نشد آخه زود دوربین رو میبینی و کنجکاو میشی ...
28 خرداد 1392

سفر

خوشگل خانم مامان به امید خدا فردا داریم میریم مشهد من شما بابایی مامان جون فرزانه بابا جون و عمو پدرام اما شما چند وقت سخت می می میخوری و من خیلی نگرانم که در سفر چیکار کنم اگه نخوری خیلی ضعیف میشی امیدوارم مشکلی پیش نیاد و به همه خوش بگذره عکساشو حتما بعد توی وب قرار میدم یادت نره که همیشه دوستت دارم و خواهم داشت ...
17 خرداد 1392

دندووووون

فکر کنم داری دندون درمیاری خیلی بیحال شدی پای چشتم گود نشسته کاشکی زود راحت شی بله دیگه همه چیزم میبری سمت دهن و گاز گاز میکنی ...                                                       حتی بند دوربین رو که عکست رو هم خراب کرد            اگر هم چیزی گیر نیاوردی دستاتو گاز میگیر...
17 خرداد 1392

عاشقانه پنجم

بهترینم دیشب من وبابایی و شما رفتیم واسه دختر گلم روروک خریدیم آخه خیلی شیطون شدی دختر نازم و خیلی سریع حوصلت سر میره مطمئن نبودم که الان وقتشه یا نه و نگران بودم کمرت یا پاهای خوشگلت اذیت شه اما بعد از خرید رفتیم خونه مامان جون و وقتی نشستی توی روروک سریع شروع کردی به حرکت به سمت عقب خیلی بامزه بود   به امید خدا همیشه سالم و شاداب باشی و خیلی زود خودت بدون کمک راه بری و بازی کنی و ... واااای کلی آرزو دارم واست گلم عاشقتم زیباترینم     ...
12 خرداد 1392